...ماجرای لحظاتی تا مرگ
دخترانه
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
دنیای این روزای من
وروجک چشم سیاه
کلبه ی کاغذی
ورزشی
موسسه راه زندگی
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آموزشی و آدرس دخترانه.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 108
بازدید کل : 70924
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 41
تعداد آنلاین : 1


نويسندگان
شیوا

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:داستان پند آموز, مرگ و زندگی,خوشبختی, , :: 15:55 :: نويسنده : شیوا

خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم،
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت،
خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد
با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن، آخه من رفتنی ام و اونا انگار نه
سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم
بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم
ماشین عروس که میدیدم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم
گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم
مثل پیر مردا برا همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم
الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و ناز و خوردنی شدم
حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن و قبول میکنه؟
گفتم: بله، اونجور که یادگرفتم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه
آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر
داشت میرفت
گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟
گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!!
یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟
گفت: بیمار نیستم!
هم کفرم داشت در میومد وهم ازتعجب داشتم شاخ دار میشدم گفتم: پس چی؟
گفت: فهمیدم مردنیم،
رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن: نه گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه!
خلاصه ما رفتنی هستیم کی ش فرقی داره مگه؟
باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد


نظرات شما عزیزان:

دایی سعید
ساعت16:59---26 مهر 1390
سلام عزیزم
وبت خهلی باحاله ها


علی
ساعت16:39---26 مهر 1390

سلام شیوا جان ....
وبلاگت خيلي خوبه،واقعا لذت بردم از مطالب مفيدش.
به وبلاگ منم يه سر بزن و نظر بده!پشيمون نميشي.
منو لينک کن،وقتي لينکم کردي بهم خبر بده تا لينکت کنم.باي....
با عنوان : chelsiafc
با آدرس : chelsiafc.LXB.ir


ali
ساعت16:20---26 مهر 1390
سلام مطلب بسار زیبای بود.به ما هم سر بزن.
برای تبادل لینکم اناده ام.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: